غم نامه !

ساخت وبلاگ
شب قدرشب قدری که برای ادم مقدر میشهسواله براماین هنه از خدا خواستیم چی شد؟دمش گرمبود تو همه لحظه ها .... دهنم قفله. اما یه چیزایی دعای ثابتن انگار. حل شدنی نیستن.پیش فرض خودمو رو داغونی تنظیم کردم. انگار هم قرار نیست چیزی درست شهاینم نا شکریامان از این دنیاکاش تموم شهاگه حق الناسی گردنم نبود و نگران نماز روزه هام نبود مشتاقانه دلم میخواست نباشم‌ گاهی این زندگی بی معنیه. در واقع همیشه بی معنیه مگه خلافش ثابت شه. چون نه من عوض شدم و میشم بعد این همه شب قدر و چه بسااااا بدترم شدم. نه کسی عوض میشه ...در کل یه داغون همیشگی امکه آرزوی نبودنم خیلی شدیدهاز وقتی زندگی پس از زندگی هم دیدم که واقعا مشتاق تر شدماون زندگی راحت تره. شیرین تره. این قدر خرابی نداره. بره ادم بشینه تاوان اونی که تا الانشو بده خیلی بهتر از اینه که اینجا ادامه بده و عذاب برا خودش بیشتر بخرهاینم از شب قدر ماآخ که چقدر دلم میخواد عمرم کوتاه بشه و بدون درد تموم شه. ولی پاک تموم بشم‌ میشه یعنی؟شهادت که به ماها نیمده. کاش تمیز بمیریم لااقلاینجا بمونه به یادگار که من زنده و حی و حاضرشهادت میدم اون دنیا گریبان اونی که اینقدر با بد خلقی هاش عذابم میده و منو به هم می ریزه نمی بخشموصیتم اینه که تمام مهریه م برای نماز روزه هام بشه. تا قرون آخرش خرج اون دنیای من بشه.به روحانی جماعت هم نمیخوام بدم. فقط به اون گرسنه ای که بی پول نمیتونه شکمشو سیر کنه. به اون مادری که باید با حسرت پشت لباس و اسباب بازی فروشی تو دلش حسرت و آه بکشه برسهبه اونی که نیاز منده. اینم از شب قدر منخودم که خرابم اما از اونی که حالمم خراب میکنه به حق همین شب قدر نمیگذرم. خدایا خودت شاهد باش + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 0: غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:13

دلم میخواد بغضم بترکه

دلم میخواد یه جایی بود می رفتم تنهایی و رها از همه جا

دلم میخواست بخوابم و ....

مدام از سینه تا گلوم یه چیزی فشار میاره دلش میخواد اشک شه بپاشه

#شکمو. برای شکم. بخور و بخواب. چه گهی میبینی تو گوشی که اینجوری میشی

کسی که خودش دلیل همه ی این وضعیته ...

خدایا

خستم

کاش این مسیرش نبود

غم نامه !...
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 26 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 1:45

افکار وسواسیم داره منو می خوره. زندگیمو به هم ریخته. ارتباط نمیتونم باهاش بگیرم. رابطمون خرابه. اعتماد ندارم بهش. نه که اعتماد ندارم چون ممکنه با کس دیگه ای مرتبط با شه. نه . چون دیگه غیر من نظارت دیگه ای هم روش هست.اما مساله قلب منو و افکلر وسواسیمه. یه سابقه ی منفی خیلی به همم ریخته. اینجوری انگار یاد گرفتم که یه خطای بزرگ کلا دیگه طرف رو از انسانیت ساقط می کنه. نگاه دو قطبی که از بچگی ممیزی خودمم بوده. نباید کاری می کردم وگرنه ...ای داد و ای بیداد.تنهایی بده. و اون فکر می کنه خوبهولی من درست وقتی تنهایی رو برای خودم انتخاب کردم و اونو لز دایره قلبم بیرون کردم که اون کثافت اومد تو زندگی. و خرابم کرد و با دروغاش گند زد به همه چی. هر روز لعن و نفرینش میکنم. این نوشته بمونه وصیت. خدایا . اگه یه روزی گذشتم تو نگذر. من عذاب کشیدم لحظه به لحظه. خدا یا هم تو دنیا هم تو آخرت جوابش بده. میخوام ببینم سیاهیشو . هم این طرف هم اون طرف. اینقدر یاد گرفتم مدیریت و با قاعده رفتار کنم که ادم پلشت و بی قاعده اونم مرد تو کتم نمیره. تصمیمای لحظه ای . بدون عواقبش. یا بدون در نظر گرفتن طرف. یا ندیدن یه سری چیزا یا مصلحتا. ندیدنا. ندیدنا. ندیدنا. و خود دیدنا یا خوش بینانه ش فقط از دایره خود دیدناچقدر کم ظرفیت شدم.چقدر پکیدم. بخاطر چی موندم با این فکرام تو خونه؟بخاطر همین که دیگه توان اعصابیشو ندارم. که باهاش کلنجار برم. و الانم دیگه حال نوشتن ندارم. ولی پرم. پر غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:16

بازم درد دلبرای مخاطب ناشناسدیروز اومدم بنویسم از خوبی اوضاع و خوشحالی و شکر خدایهو ورق برگشت. البته پریروز بودبا خودم گفتم همهش که نباید از ناراحتیام و بغضام بگم. بذار این دفعه برادیبارم شده از اوج خوشحالیم بگمحالا اومدم دوباره سر خط اولدرد دلقبلنا اگه میشنیدم که زنی ناراحت بود ازینکه شوهرش تولدشو تبریک نگفته خیلی برام مسخره بود. گفتم بابا مردم مشکلات دارنواینا چقدر خوشن. دقیقا واکنشی که جاریم داشت وقتی بهش گفتم که اصلا یادشم نبوده شوهرم تبریک بگهاما این تبریک پشتش حرفای زیادیه. اینو دکتر جنالی خیلی عمیقا بهش اشاره میکته. من دقیقا ۳۰ سالم تمام شد و وارد ۳۱ سالگیم شدم. اما عمیقا ناراحتم ازینکه باید مثل ادمای ۵۰ ساله زندگی کنم که تبریک تولد و هیجانهای عاطفی براشون زشت قلمداد میشه. قلبم فشار روحی بهش میاد چون یا زن نیاز به عاطفه داره. خیلی نیاز داره و من وقتی کم میبینم سنگ میشم. بداخلاق میشم. وقتی اینقدررررر برا کسی مایه بذاری و اینقدر بی تفاوفتی حالم گرفته میشه. هیچ وقت سخت تدین روزایی که حستلی از خودم گذشتم و یادم نمیره. هیچ کقت. و اونم شیرین ترین تولد بود که با بدترین حالت که باید احمق باشی و با درد سزارین بدون مسکن بری برا اواین روز پدر شوهرت خرید.من مایه بیشتری گذاشتم وقتی حرف از مادرشوهر میشنکی و با پررویی هر چه تمام تو زندگی تک تک بچه هاش دخالت میکنه و ریز خرجاشونو ورود پیدا یمکنه و شوهرت عین خیالش نیست عصبی میشم. اره به قول دکتر جمالی وسلت وجودی من پایینهاینقدر خودمو دست پایین گرفتم. نه کسی سراغم میاد نه کسی دلش به حال من میسوزه و درکم میکنه که من همه کسیو دارم و هیچ کس و ندارمیه همچین موقعایی دلم میرفت پیش حاج حسین براش گریه میکردم اروم میشدم. الان چمه نمیدونمچرا میدون غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 21:40

درد واقعی درست اینجاست . توی قلب ادم . که نمیتونه حرفاشو بزنه.حالم خرابه. دو ماه از زندگی مو به خاطر یه عوضی از دست دادا و الان مجبورم توی زندگی بمونم که توش همه چیز پیدا میشه از غرور دروغ خیانت هی از این زندگی خستم ولی بازم گذشتم هر روز حرف های بیشتری می شنوم ولی بازم گذشتم حرف هایی که هرگز نه دیگه جای من بود به راحتی کنار می کشید از این زندگی من گذشتم و گذشته و گذشتم درباره آتش درونم فقرا نمیکنه مینوشم دلم میخواد گریه کنم آتش زندگی این زن احمق توی زندگیم دامن قلب بابای منم گرفت.یک شیطان واقعی توی زندگیم دیدمزندگی کنار یه آدمی که ازش بدت میاد خیلی سخته فقط تحمل میخواد من خیلی تحمل کردم و میگذرم از گذشته زیادی خستم گذشت خیلی ثقیل و سنگینه وقتی بچه داری دست و پا بسته است وقتی مجبوری و از یک آینده تنها و پر از حرف و نقل میترسی ی تونی تصمیم‌های بزرگ بگیری تصمیم بزرگ اینکه محکم وایسی روی حرف تو بگی من دیگه نمیتونم با تو ادامه بدم چون توی خائنی اما میگذره باز هم گذشت غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 15:55

میگن صبر و تحملم حدی داره. اره از حدش گذشته. از تحمل قوم شوهر با سبک عادت های زشت و نابود کننده. انگار روز و صبح براشون حرومه. بی برنامگی و بدخوابی و بد غذایی داره منو میکشه. رفتارهای وسواسیشون داره منو میکشه. خستم ازشون. منم که ففط باید بنوبسم تا اروم شم. کاش میتونستم برای یکی بگم. چقدر دلم خواهر میخواد. چرا خدا منو با بب خواهری امتحان کرده؟دلم میخواست برلی یکی حرف بزنم اما به هر کی اعتماد کردم از پشت خنجر زد. همیشه ضربه اعتماد خوردم. دیگه بی اعتمادم. هیچ جا نمیتونم خودمو بریزم بیرون. اخه چطوری بهتون بگم قوم الظالمییییییین. بابا من نمیتونم شبها تا ۳ بیدار بمونم و بخندم. نمیتونم شبها بیدار بمونم. وقتی درد دارم خندم ننیاد. از ادمهای وسواسی غرغرو دخالت کن بدم میاد. از اینکه هر کسی به خودش اجازه بده دخالت کنه تو زندگی و تصمیم گیری هام بدم میاد. کاش یکم شوهر مستقلی داشتم. کاش یکم شوهرم مزه استقلال و میفهمید. لوس بی اراده قهرو ناز کش خواه شب بیدار بمون خسیس پدر مادر پرست. دلم میخواد یه دل سیر کتکش بزنم که دلم حال بیاد و بعدش ادم بشه. دیگه نمتز شب برا من حرومه. تحمل این قوم ظالم خودش صبر و الصلاهه. از بس فشار روحی میارن. اخه چرا باید ساعت ۳ شب تازه جای بخوان!؟؟؟چرا اینقدر شکم براشون مهمه؟چرا اینقدر خوردمگن براشون مهمه؟خستم از همه شون. دلم میخواد نبینمشون. من تحملم تموم شده. صبرم تموم شده. دلم نمیخواد ببینمشون یه مدت با اخلاقای وسواسی و توهین ومیزشون. اخه ادم میره مهمونی هم باید بگه بشقاباشستن یا نه؟یا حتما باید کنار سفره شون کثیف باشه از بس غذا۰ر میریزن و میچکونن. وای خدا رحم کنه اگه بخوان پس فردا من تروخشکشون کنم. من اصلا تحمل ندارم. شوهر بدرد بخور که ندارم. اقا ننه شم خودش ج غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 15:55

استاد راهنمام انتخاب شد.زدم زیر گریهانگار دیگه ارشد برام معنا نداره.کلا حماقت کردم جدی نگرفتمش.فردا اولین جلسه س با استاد. اصلا ایده ال من نیست.بخصوص اینکه خفه میکنه ادمو تو قاعده ها و اصول نوشتن و رو غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 2 دی 1400 ساعت: 6:52

حالم بده.نه برا خودم فقط برا کس دیگه ای.تا حالا اینجوری بغض گلومو نگرفته بود.از خودم بدم میاد که چرا خودم وارد عمل نشدم و بهشون تذکر ندادم.چرا شوهر من که....ایستا. و هیچ چی نگفت.امشب خوابم نبرد.یعنی خ غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 135 تاريخ : شنبه 11 اسفند 1397 ساعت: 4:59

https://manvaninigooloo.persianblog.ir/vZgx1mO1ZBtEvvBlEv49-ناخواسته-ای-که-خواست-بماند...(1)

غم نامه !...
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 112 تاريخ : شنبه 11 اسفند 1397 ساعت: 4:59

قسمته سالی چند بار تو بیمارستان باشم.عمل کل خانواده در طول 4 سال زندگی.زندگی ای که الان همه چی داره الا سلامتی کامل.قسمت منم اینه.الان از ییکشنبهتو. بیمارستان بستری شده و تبش کامل قطع نمیشه.نمیدونم اس غم نامه !...ادامه مطلب
ما را در سایت غم نامه ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhayekkhoda بازدید : 128 تاريخ : شنبه 11 اسفند 1397 ساعت: 4:59